مزيت دين بر ساير قوانين:
آخرين روش اجتماعى براى حفظ قانون؛ وضع قوانين مجازات و گماشتن پاسبان است. ولى همان طور كه گفته شد قوانين مجازات و پاسبان نمىتواند جلوى طبع سركش و غرائز ديگر بشر را گرفته و كارى كند كه مقررات اجتماعى عملى شود.
ين علاوه بر وسائل نامبرده دو وسيله نيرومند ديگر نيز در اختيار دارد كه مىتواند با آنها هر نيروى مخالفى را مغلوب كند و در هم شكند:
1 - هر فرد ديندار به راهنمائى دين به اين حقيقت پى برده است كه زندگى وى محدود به زندگى چند روزه اين جهان گذران نيست بلكه حياتى نامحدود و بى پايان در پيش دارد كه با مرگ از بين نمىرود و تنها راه سعادت هميشگى و راحتى ابدى وى اين است كه از مقررات دينى كه پروردگار متعال به وسيله پيامبران خود فرستاده است پيروى كند، زيرا مىداند كه مقررات دينى از طرف پروردگار دانا و توانا و بينائى است كه درون و بيرون انسان در نزد او آشكار مىباشد و لحظهاى از آفريدههاى خود غافل نيست و روزى خواهد آمد كه همين انسان را در پيشگاه خود باز داشته به حساب و رفتار پنهان و آشكار او رسيدگى خواهد كرد و پاداش اعمال نيك و بد او را خواهد داد.
بنابر اين ممكن نيست از پنهان داشتن عملى استفاده كرده از فرمان خداى تعالى شانه خالى نمايد.
2 - هر فرد ديندار نيز طبق عقايد دينى خود مىداند هر دستور دينى را كه انجام مىدهد اطاعتى از پروردگار خويش نموده است و با اينكه از نظر رسم بندگى استحقاق اجر و مزدى ندارد، پاداش نيكى از فضل و عنايت پروردگار دريافت خواهد نمود.
از اينجهت هر اطاعتى را كه انجام مىدهد در حقيقت باختيار خويش معاملهاى نمود و داد و ستدى كرده است، زيرا با ميل و رغبت مقدارى از آزادى خويش را از دست داده در برابر آن خشنودى خداوند مهربان را بدست آورده و پاداش نيكى خواهد گرفت.
يكنفر ديندار با پيروى از قوانين و مقررات دينى با كمال خوشى سرگرم معامله است و هر چه از نقد آزادى صرف مىكند چندين برابر سود بر مىدارد، كالائى مىفروشد و متاعى بهتر از آن خريده بجاى آن مىگذارد.
ولى كسيكه پايبند دين نيست چون رعايت مقررات و پيروى از قانون را براى خود خسارتى فرض مىكند و طبع آزادى جوى او از باختن مقدارى از آزادى خود رنج مىبرد در پى فرصت است تا بوسيلهاى اين بند را پاره كرده آزادى خود را بدست آورد.
نتيجه:
از بيانات گذشته معلوم شد كه تأثير دين در زنده نگه داشتن اجتماع بسى قويتر و ريشهدارتر از روشهاى غير دينى است.
چاره جوئى ديگران:
كشورهاى عقب مانده جهان در يك قرن اخير بفكر ترقى و تعالى افتادهاند گرچه حكومت اجتماعى را نپذيرفتهاند ولى چون بنقاط ضعف قانون توجه نكرده و از نيروى دين استفاده ننمودهاند؛ روزگارشان تيره و محيط زندگيشان نمونهاى از وحشيگرى شده است.
در مقابل اينان ملتهاى مترقى و هوشمند جهان كه به نقطه ضعف قوانين پى بردهاند براى آنكه قوانين را از شكست قطعى نجات دهند چاره جوئى نموده و راه ديگرى را پيمودهاند.
اين ملتها طرز تعليم و تربيت را طورى تنظيم مىكنند كه افراد خواه ناخواه با يكرشته اخلاق صحيح بار بيايند، و موقعى هم كه وارد محيط فعاليت مىشوند قانون را مقدس و غير قابل تخلف بشمارند.
اين نوع تربيت سبب مىشود كه قانون جريان عادى را پيدا كرده و در نتيجه تا اندازه قابل توجهى سعادت جامعه را تأمين نموده و قانون را از شكست نجات دهد.
ولى بايد دانست اين نوع افكار در جامعههائى كه با آن پرورش مىيابند، دو قسمند:
1 - افكار و عقائدى مانند بشردوستى و خيرخواهى و ترحم بزيردستان كه روى واقعبينى استوار است و بدون شك از اديان آسمانى گرفته شده است و از روزگاران دراز؛ پيش از آنكه جامعههاى مترقى بوجود آيند، دين مردم را بسوى اين افكار دعوت مىكرده است.
بنابراين نيكبختى و سعادتى كه بواسطه اين افكار در جامعههاى مترقى ديده مىشود از بركات دين بشمار مىآيد.
2 - عقائد و افكار بيهوده و موهوم كه جز در بازار خرافات ارزشى براى آنها نيست مثل آنكه بافراد تلقين مىكنند كه اگر در راه نجات كشور خو رنجى ببرند يا كشته شوند نامشان در صفحات تاريخ با خطوط طلائى ثبت مىگردد:
اينگونه پندارهاى خرافى اگرچه نتايج عملى مىدهد و ممكن است فردى كه تحت تأثير اين تلقينها قرار مىگيرد در ميدان جنگ فداكاريهائى كند و عده زيادى از دشمن را نابود نمايد، ولى چندين برابر نفعى كه مىدهد ضرر مىرساند، چون آدمى را موهوم پرست و خرافى بار آورده و غريزه واقع بينى او را از كار انداخته است؛ زيرا در نظر مردميكه ايمان بخدا و روز جزا ندارند و مرگ را نيستى و نابودى مىدانند زندگانى جاويد و كامرانى پس از مرگ مفهومى نخواهد داشت.
نظرات شما عزیزان: